در حال حاضر این حرف اخر من است:دست هامان خالی دل هامان پراز خانه که می آییدستمال سیاه بیارو تحملی طولانی تراحتمالا گریستن ما بسیار استاشتباه از من بوداشتباه از من بود ....؟؟؟
جمعه بیست و هفتم 10 1387
 حالا به هرچه می نگرم یا تورا. یا خاطراتترا می بینم عجیب است که چه زود هیچکس باکس میشود
جمعه بیست و هفتم 10 1387
یه روز روز های قدیم برای خیلی ها کس بودم اما دریغ از امروز صد دریغ و افسوس شده امهیچکس !!!!!!
جمعه بیست و هفتم 10 1387
حرف های هیچکسی چرا هیچکس . نمی فهمه هیچکس و هیچکس .هیچکس و در ک نمی کنه هیچکس . نمی رسه به فریاد هیچکسهیچکس به هیچکس دیگه کمک نمی کنهچرا هیچکس نگفت اون عاشق هیچکسههیچکس رفته بود از هیچکس خبر بیاره ببینه که هیچکس چرا سر قرار نیامده بود دیده بود دوست هیچکس اون هیچکسه اونجاست اما با یک هیچکس دیگه که فکر کنم این جور که هیچکس میگفت اون هیچکس نامزد اون هیچکسه بود ولی بابا هیچکسه مخالف میگه این هیچکس . هیچکس و نداره . من اون هیچکس می شناسم خیلی هیچکس خوبی بود و چون از بچگی هیچکس و نداشت همیشه کارهاش گره میخوره حالا من هیچکس اگر بشه می خواهم به بابا هیچکسه بگم بابا این هیچکس ما حرف  نداره هیچکس خوبی  اون هم  مثل من هیچکس نداره  این خوبه که ادم هیچکس و نداشته باشه که به کارهای هیچکسیش دخالت کن خوب خوبه که ..؟آدم هر تصمیم هیچکس که بگیره هیچکس نمی تونه در کارش دخالت کنه ../؟توی شهر هیچکسا هیچکس سر کار نمی ره هیچکس و اذیت نمی کنند هیچکس غصه نداره هیچکس نمی خوابه توی شهر هیچکسا هیچکس عاشق نمیشه هیچکس منتظر نیست هیچکس در راه نمانده .هیچکس گریه رو بلد نیست .غروب در شهر هیچکس آ برای هیچکس قشنگ نیست . هیچکس .به کار دیگران دخالت نمیکنه .هیچکس غیبت نمیکنه . هیچکس زیراب هیچکس و نمی زنه هیچکس توی اتوبس سرپا نمی شینه ..؟؟توی شهر هیچکسا نه غم هست نه شادی هیچکس هیچ حالی رو حس نمیکنه..سردی گرمی .دروغ ریا. عشق .مرگ مصیبت. .......؟؟؟؟/(خوش به حالشون)هیچکس می گفت عروسی هیچکس درس شده و بابا هیچکسه جواب مثبت داده . می گفت هیچکس دیده که در حال تدارکات عروسی هیچکسیش بود میگفت گفته عروسی من کم خرج گفتم چرا گفته چون ..؟هیچکس غذا نمی خوره .هیچکس صندلی نمی خواه هیچکس میوه و شیرینی دوست نداره هیچکس اب نمی خواهدخوبه هیچکس از جهت به خرج نمی افته .اما بازم ناراحت بود . هیچکس چرا میگفت آخ چرا نباید هیچکس نیا عروسی من چرا نباید روز عروسیم عرق در نور شادی نباشم .من بهش گفتم بابا خدا رو شکر کن تو شهر هیچکسا هیچکس با هیچکس عروسی نمیکنه حال هیچکسه بهت اره گفته عروسی هیچکسیت رو خراب نکن دست هیچکس رو بگیر برو ماه عسل ...در فکر فرو رفتو دست هیچکسه رو گرفت که بره بدون خدا حافظی اما هیچکس ماشین نداشت هیچکس نبود که کلید بهش بده هیچکس در پمپ بنزین نبود هیچکس در شهر نبود آخه اینجا شهر هیچکسا هیچکس دید هیچکس به دادش نمی رسه دست زنش که در دستش بود بسوی سد نزدیک شهر هیچکس آ دوید طوری که هیچکس بهش نرسید در یک ان هیچکس و زنش هیچکسه به آب پریدن  در آب غرق شده بودن وهیچکس به دادش نرسید آخه اینجا شهر هیچکس آهیچکس نیست که...؟این هم خیلی بدههیچکس . نمی فهمه هیچکس و هیچکس .هیچکس و در ک نمی کنه هیچکس . نمی رسه به فریاد هیچکسهیچکس به هیچکس دیگه کمک نمی کنهپس همیشه فکر کن در شهر هیچکس ا زندگی میکنی و خودت کار های و تصمیمات تو بگیر چونهیچکس مثل خودت نمیشه هیچکس برای هیچکس خوبی نمی خواهد جز خانواده هیچکس  این هم یک تکس هیچکسی ..!!!هیچکس باهات . هیچکس دوست داره .هیچکس عاشقته. هیچکس برات میمیره. هیچکس برات می مونهاین هیچکس کیه .خوب منم هیچکس ....؟؟؟؟ پا وبلاکیهانوشته شده بدست هیچکس  
جمعه بیست و هفتم 10 1387
 همه ی زخم ها شفا می یابند همه ی آرزوهابراورده می شوند همه ی رویا ها به راه خواهند امد
جمعه بیست و هفتم 10 1387
می شود این جا گوشه ی همین تخت شکسته  بنیشنم خسته ام مسافرم در راه مانده ام در مانده و بیمارم خدای هست ناظر بر کارتان اجری و زجری دارد کارتان خدای من خدای مهربانی. عظمت. شکوه .روشنی . پاکی . بزرگی . دانایی راستی تو چه داری از خدای من فکر کن . بازم فکر کن فکر کنم هیچ .....................................................................................؟؟؟؟؟؟
جمعه بیست و هفتم 10 1387
 قفل معما شده ام کلید ان بدست کیست ای که مرا نوشتی

نخوانده ماندنم ز چیست

دسته ها : حرفهای از تب
جمعه بیست و هفتم 10 1387
X